اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

تیرماه و سفر اراک

سلام عروسکم .تعطیلات ماه رمضان رفتیم اراک واسه دیدن نی نی جدید پسر خاله بابا ارش امیر حسین خوشگل و جیگر خیلییییی ناز و ماه بود.   با دوستمون دیانا جون و خونوادش رفتیم که حسابی خوشحال بودی و کیف کردی تو راه پیاده شدیم ساندویچ خوردیم و مثل همیشه رفتیم امامزاده و دعا کردیم این بار با وجود دیانا اصلا اذیت نکردی و بهانه نگرفتی و همش مشغول نانای و خوردن بودین و دعوا واسه رفتن پیش باباها تو صندلی جلو خلاصه اونها را رسوندیم و رفتیم خونه مامان شهناز شام ماکارانی خوردیم و فرداش یه ناهار و شام خونه خاله فرزانه بودیم و حسابی زحمت دادیم به تو هم با وجود سونیا و ستایش حسابیییییییییی خوش گذشت و کیف کردی رفتیم شهر بازی ماشین سواری کردی و ذوق  می...
16 شهريور 1394

خردادماه

سلام عشقم اینقدر نیومدم اینجا که نمیدونم چی بگم و چی بنویسم چون وقت نیست میرم سراغ خاطراتت.خردادماه همش با دیانا جون و مامانش بیرون بودیم پارک و خانه بازی .گاهی هم مهموم بودیم خونشون واسه شام بدون بابایی میرفتیم و میومدیمیه روز هم رفتیم خونه دوست من و حسابی با پارسا بازی و دعوا کردید و خوشحال بودی یکی دو روز هم خودمون بیرون رفتیم دوتایی خونه مامان جون هم این وسطها اوه فرصت میشد میرفتیم  و خلاصه روزانه میگذروندیم  واست سه چرخه خریدیم خیلیییییی دوستش داری و همش باهاش سرگرمی عکس های اتلیه هم گرفتم خیلی راضی هستم عالی شده. یه شب هم بابا جون حسین مهمون ما بود که کلی ذوق کردی و واسش شیرین زبونی کردی جمعه ها هم میرفتیم هایپر خیلی اونجا ر...
15 شهريور 1394
1